بدون عنوان
سلام گل گلیه مامان
ببخش که خیلی وقته برات چیزی ننوشتم
ولی خب چکار کنم خودت نمیذاری پس در اینده ازم ایراد نگیری که چرا برام کم نوشتی
خیلی خیلی عسل وشلوغ شدی
منو بابایی برات غش وضعف میکنیم
کارهای بانمکی انجام میدی وکلمه های قلمبه سلمبه ای میگی
خیلی هم به لباس وکفش علاقه داری ومامان از دست تو نمیتونه یک تیکه برای خودش بخره وتا میبینی من خرید میکنم زود میگی مامان برای منه
وقتی میگم نه ومیبینی برات بزرگه زود میگی مامانی بزرگ که شدم برای منم بخر ومامان هم بجز چشم بهت چیزی نمیتونه بگه
چند روز پیش هم بابابزرگی جون یک جفت کفش ساق دار برات خرید که روش نوشته اپل
هرجا میرسی از ذوقت کفشاتو نشون میدی ومیگی اپله
نمیدونم از کی شنیدی که مارکش اپله
خلاصه قربون اون قد وهیکلت بشم که خیلی برای همه مخصوصا بابابزرگی عزیزی وبابابزرگ جون یک عکس که ازت بخاطر تعویض دفترچه بیمه توی عکاسی گرفتیم روازمون گرفته ومیگه سرکار وقتی خسته میشم عکس آوا رو درمیارم وبهش نگاه میکنم وخستگی ازتنم در میره ودوباره مشغول کار میشم
عکستو به همه ی همکاراش هم نشون داده
الهی قربون بابابزرگی بشم که میگفت همکارام گفتن چقدر چشمهای آوا شبیه دایی جواد خدابیامرزه
انشاا...خدا همه مون روبیامرزه اونهارو هم بیامرزه
بعضی وقتا بهت حسودی میکنم که بابابزرگ جون تورو اینقدر دوست داره
حواست باشه که مامان رو باباش خیلی حساسه هااااااااااااااا
یک وقتی فکر گرفتن جای مامان رو نکنی که هیچی
الهی فدات بشم شوخی کردم عزیز مامان
انشاا...سر یک فرصت مناسب عکسایی که تو این مدت ازت گرفتم رو تو وبلاگت میذارم
پس تا نوشتنی مجدد فعلا خدانگهدار