مهمونی افطاری
سلام به عزیز دل مامان
امروز با هم باتفاق خاله جون ودختر خاله ها ودادا رفتیم خونه دختر دایی مامانی افطاری.
خدا رو شکر خیلی خوش گذشت ولی،ولی بعد بلند شدن از سر سفره سما جون وسنا جون ودادا گفتن خاله یک بوهایی از اوا میاد.منم مطمین از اینکه سر کار خانوم کاری نکردین(چون تو خونه کاراتونو کرده بودین) گفتم نه بابا امکان نداره ولی دیدم چرا امکان داره.
خلاصه چی بگم از دست تو وروجک.پاچه هارو دادیم بالا وسما رو هم بسیج کردیم ورفتیم تو حیاط.
همه کلی بهم خندیدن.
شانس اوردم که لحظه اخر پوشک ودستمالت رو تو کیفم گذاشتم وگر نه همه بیهوش میشدن
بعدش که راحت شدی شروع کردی به شیرین کاری.
بله دیگه منم پوشکم تمیز باشه وشکمم سیر باشه،این کارارو میکنم.
اینم از مهمونی که امشب باهم رفتیم
قربون گل دخترم بشم که هر کاری هم بکنه برای مامان عزیزه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی