بدون عنوان
سلام گل دونه ی مامان
امروز برای اولین بار اسم خاله رو با اینکه از نظر خیلیا تلفظش سخته رو،با زبون شیرین بچگی ت گفتی ومنو خاله جون کلی ذوق کردیم.
خاله جون گفت چه صدای نازی داری واز بس خوشحال شده بود،ازت یک بوس گنده ای هم کرد.
امروز بابایی رفته گناباد وانشاا... تا شب برمیگرده.
شما هم از صبح هر کی در میزنه میگی بابا ورفته بودی رو تراس وداد میزدی بابا.
انشاا...بابایی که اومدبهش میگم تا کلی خوشحال بشه.
خدا رو شکر میونه ت با بابایی خوبه ولی دیشب که منو وبابابزرگی وخاله جون برای کاری رفتیم بیرون وتو بابایی رو تنها گذاشتم بعد گذشت یک ساعت بود که بابایی زنگ زد وگفت بچه حوصله ش سر رفته وطاقت نداره وزود بیا واین شد از بیرون رفتن ما که نفهمیدیم چه جوری برگشتیم.
وقتی از پله ها بالا میومدم وصدامو شنیدی کلی ذوق زدی وپا کوبیدی منم مثل مامانایی که خیلی وقته بچه شو نو ندیدن تو بغلم گرفتمو کلی بوسیدمت
قربون قدرت خدا بشم که اینقدر فرزند رو برای ادم عزیز میافرینه
قربون شکل ماهت،اون چشمون سیاهت