آوانازنازیآوانازنازی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

آوای خوش زندگی مامانی وبابایی

عروسی دختر عمه ی مامان

سلام دردونه ی مامان امیدوارم الان که داری این مطلب رو میخونی سالم وشاد باشی وخنده رو لبای قشنگت نقش بسته باشه عرضم به حضورت که هفته پیش رفتیم شهر کلات عروسی دختر عمه ی مامان یک ماشین گرفتیم با عموهای مامانی همه رفتیم عروسی تو ماشین تا نیمه های راه خوب بودی ویا خوابیدی یا بغل منو بابایی بودی واخرا دیگه خسته شده بودی وهمش وسط ماشین راه میرفتی تا رسیدیم اونجا اولش دست بابایی بودی ومردا چون تو محوطه باز بودن بابایی گفت تو رو ببرم قسمت خانوما تا سرما خوردگی که داشتی بدتر نشه یکمی که گذشت دیدم یک بوهایی به مشام میرسه نگاه کردم دیدم بله خانوم خانوما خراب کاری کردن نمیدونی به چه سختی تو دستشویی تالار شستمت وپوشکت کردم اونم با لباسای...
23 مهر 1391

روز جهانی کودک مبارک

سلام عزیز دل مامان روز جهانی کودک یعنی روز تو ناز دونه ی مامان رو بهت تبریک میگم قربونت بشم که به وجودت افتخار میکنم وخداجون رو بخاطر دادن این هدیه ی بزرگش هزاران بار شکرمیکنم  
17 مهر 1391

میلاد نور مبارک

سلام عزیز مامان فردا تولد امام رضا جونمونه این عیدبزرگ رو بهت تبریک میگم انشاا... بحق این امام عزیز همیشه سالم وشاد باشی السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا یا ضامن اهو خودت ضامن سلامتی وسعادت اهو کوچولوی ما هم باش
7 مهر 1391

روز اول مهر

سلام ناز ناز مامان امروز اول مهر بود وهمبازی هات رفتن مدرسه وشما تنها بودی کی بشه انشاا... شما بری مدرسه انشاا...هر چی بخوای برات میخریم دفترای خوشگل.مدادای ناز و... ظهر که بچه ها از مدرسه اومدن اینقدر خوشحال بودی که پا به زمین میکوبیدی قربونت بشم که اینقدر به بچه ها عادت کردی ودوستشون داری الحق اونا هم بی نهایت دوستت دارن وهر وقت تو رو میبینن اینقدر خوشحال میشن که انگار خیلی وقته ندیدنت امیدوارم همیشه همین طور باشید و وقتی بزرگ شدید هوای همدیگه رو داشته باشید ...
2 مهر 1391

روز دختر مبارک

سلام میوه ی دل مامان امروز روز تولد حضرت معصومه (س) خواهر امام رضا جون(ع)هستش امروز رو روز دختر نامگذاری کردن من و باباهم این روز قشنگ رو بهت تبریک میگیم انشاا...صدسال زنده باشی وصد سال از این عیدهای خوب ببینی من وبابایی هر روز خدارو خیلی شکر میکنیم که همچی نعمتی رو نسیبمون کرده قربون شکل ماهت،اون چشمون سیاهت ...
28 شهريور 1391

وا جون مریض شده

سلام دختر گلم الهی بگردم که تب کردی وحال نداری دیشب هوا سرد بود وما هم یادمون رفت بخاری روشن کنیم امروز از صبح که بیدار شدی همش بهونه گیری کردی ودوست داشتی تو بغلم باشی فقط شب که خونه ی بابابزرگی بودیم وخاله اینا اومدن یکمی با بچه ها بازی کردی ولی باز بعدش نق نق وگریه شروع شد. الانم بهت شربت دادم ولالا کردی انشاا... هر چه زودتر خوب بشی چون هم من وهم بابایی طاقت مریضیتو نداریم ...
27 شهريور 1391

خرید کفش

سلام عزیزمامان دیروز که جمعه بود کلی مهمون داشتیم اول ار همه عموجون برای ناهار اومد بعدشم عمه ها با بچه هاشون اومدن وقت رفتن هم بردیم رسوندیمشون ورفتیم برای خرید کفش یک جفت کفش ناز سفیدچرمی با پاپیون خا خال قرمز از پاساژفردوسی برات خریدیم که اینقدر دوستشون داری که از خود مغازه دیگه در نیاوردی صبح هم که بابا بزرگی اومده بود بالا از ذوقت کفشاتو بهش نشون دادی البته هر کس میومد خونه مون اول باید کفشای تورو میدید وقتی هم که خوابیدی کفشات پات بود واز ترس اینکه بیدار نشی جرات نکردم از پات در بیارم یادش بخیر بچگی خودمون ما هم همین طور بودیم یعنی فکر کنم همه همین طور بودن با کوچکترین چیزی که برامون میخریدن خوشحال میشدیم&nb...
24 شهريور 1391