عید قربان مبارک
سلام عزیز دل مامان فردا عید قربانه عید تو دردونه مامان مبارک باشه انشاا... صدتا دیگه از این عیدها ببینی امشب با بابایی وبابابزرگی رفتیم بیرون وهمه جا غرق شادی وسرور بود مامانی عیدارو خیلی دوست داره وهمیشه ارزو میکنه که کاش همش عید باشه تو خیابون فشفشه های منور میزدن واسمون خیلی خشگل شده بود خاله ایناهم امروز ساعت١١رفتن شمال عروسی رامین پسرعموی سما جون انشاا...فرداصبح با بابایی وشمامیریم خونه ی بابابزرگ برای عید دیدنی امیدوارم فردابرای همه مون روز خوبی باشه.امین (البته بابایی فردامیخواد بره ماموریت ومامانی یکمی دلش گرفته)ولی بازم تا تو هستی مامان غم به دلش راه نمیده عشق زندگیه مامان اوا جون وسما جون ...
نویسنده :
مامان شیما وبابایی
2:08
چندتا عکس از نازدونه ی مامان
سلام عزیز دلم بلاخره بلوتوث لپ تاپ مامانی روبراه شد ومامانی تونست عکسایی رو که تو این مدت ازت گرفته بوده بریزه تو کامپیوتر وحالا میریم سراغ چند تا عکس وروجکه مامان چهارپایه رو برعکس میکنه میره توش میشینه بعد که میخواد دربیاد نمیتونه وگریه میکنه که منو از این تو دریارید.خب عزیزم من مجبوری این کارارو میکنی موش تو سوراخ جا نمیشه جارو به دمش میبنده.خودت به زور رفتی نشستی وعروسکتو جا کردی الهی قربون شکل ماهت بشم که مقنعه نماز مامان رو سرت میکنی وخم میشی یعنی نماز میخونی اینم عکسی از اوا جونه ورزشکار خب بقیه عکساتو هم بعدا میذارم قربونت بشم فعلا بای ...
نویسنده :
مامان شیما وبابایی
23:18
عروسی دختر عمه ی مامان
سلام دردونه ی مامان امیدوارم الان که داری این مطلب رو میخونی سالم وشاد باشی وخنده رو لبای قشنگت نقش بسته باشه عرضم به حضورت که هفته پیش رفتیم شهر کلات عروسی دختر عمه ی مامان یک ماشین گرفتیم با عموهای مامانی همه رفتیم عروسی تو ماشین تا نیمه های راه خوب بودی ویا خوابیدی یا بغل منو بابایی بودی واخرا دیگه خسته شده بودی وهمش وسط ماشین راه میرفتی تا رسیدیم اونجا اولش دست بابایی بودی ومردا چون تو محوطه باز بودن بابایی گفت تو رو ببرم قسمت خانوما تا سرما خوردگی که داشتی بدتر نشه یکمی که گذشت دیدم یک بوهایی به مشام میرسه نگاه کردم دیدم بله خانوم خانوما خراب کاری کردن نمیدونی به چه سختی تو دستشویی تالار شستمت وپوشکت کردم اونم با لباسای...
نویسنده :
مامان شیما وبابایی
14:50
روز جهانی کودک مبارک
سلام عزیز دل مامان روز جهانی کودک یعنی روز تو ناز دونه ی مامان رو بهت تبریک میگم قربونت بشم که به وجودت افتخار میکنم وخداجون رو بخاطر دادن این هدیه ی بزرگش هزاران بار شکرمیکنم
نویسنده :
مامان شیما وبابایی
23:54
میلاد نور مبارک
سلام عزیز مامان فردا تولد امام رضا جونمونه این عیدبزرگ رو بهت تبریک میگم انشاا... بحق این امام عزیز همیشه سالم وشاد باشی السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا یا ضامن اهو خودت ضامن سلامتی وسعادت اهو کوچولوی ما هم باش
نویسنده :
مامان شیما وبابایی
0:32
روز اول مهر
سلام ناز ناز مامان امروز اول مهر بود وهمبازی هات رفتن مدرسه وشما تنها بودی کی بشه انشاا... شما بری مدرسه انشاا...هر چی بخوای برات میخریم دفترای خوشگل.مدادای ناز و... ظهر که بچه ها از مدرسه اومدن اینقدر خوشحال بودی که پا به زمین میکوبیدی قربونت بشم که اینقدر به بچه ها عادت کردی ودوستشون داری الحق اونا هم بی نهایت دوستت دارن وهر وقت تو رو میبینن اینقدر خوشحال میشن که انگار خیلی وقته ندیدنت امیدوارم همیشه همین طور باشید و وقتی بزرگ شدید هوای همدیگه رو داشته باشید ...
نویسنده :
مامان شیما وبابایی
0:06
روز دختر مبارک
سلام میوه ی دل مامان امروز روز تولد حضرت معصومه (س) خواهر امام رضا جون(ع)هستش امروز رو روز دختر نامگذاری کردن من و باباهم این روز قشنگ رو بهت تبریک میگیم انشاا...صدسال زنده باشی وصد سال از این عیدهای خوب ببینی من وبابایی هر روز خدارو خیلی شکر میکنیم که همچی نعمتی رو نسیبمون کرده قربون شکل ماهت،اون چشمون سیاهت ...
نویسنده :
مامان شیما وبابایی
19:24
وا جون مریض شده
سلام دختر گلم الهی بگردم که تب کردی وحال نداری دیشب هوا سرد بود وما هم یادمون رفت بخاری روشن کنیم امروز از صبح که بیدار شدی همش بهونه گیری کردی ودوست داشتی تو بغلم باشی فقط شب که خونه ی بابابزرگی بودیم وخاله اینا اومدن یکمی با بچه ها بازی کردی ولی باز بعدش نق نق وگریه شروع شد. الانم بهت شربت دادم ولالا کردی انشاا... هر چه زودتر خوب بشی چون هم من وهم بابایی طاقت مریضیتو نداریم ...
نویسنده :
مامان شیما وبابایی
1:01