بدون عنوان
سلام عزیز دل مامان الان که دارم این مطلب رو برات مینویسم دقیقا٤روز مونده به عیده وسال١٣٩١هم انشاا...بخیر خوشی وسلامتی داره به پایان میرسه البته بگم که از پریشب که برای خرید لباس بابایی رفتیم بیرون تو دردونه سرما خوردی ونق نق هات براهه مخصوصا که بابایی هم ماموریته وبهانه گیری هات بیشتر هم شده همون طور که گفتم چند شب پیش رفتیم خرید وبرای اینکه هم تو اذیت نشی وهم ما راحت به خریدمون برسیم کالسکه تم برداشتیم وزدیم بیرون اول که اینقدر خیابونا شلوغ بود وجا پارک گیر نمیومد میخواستیم برگردیم ولی بلاخره یک جایی پیدا شد وپارک کردیم شما رو هم تو کالسکه نشوندیم وشروع به پیاده روی کردیم بسوی مغازه ها یکمی که گذشت بهونه گیری ها شروع شد اونم...
نویسنده :
مامان شیما وبابایی
14:38