آوانازنازیآوانازنازی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

آوای خوش زندگی مامانی وبابایی

پارک ملت

سلام نی نی ناز مامان امیدوارم همیشه سالم وسرزنده باشی. وحالا یکمی از دیروز برات مینویسم. دیروز عزیزم خاله جون اینا همه رفتن مسافرت شمال.مامانی هم که خیلی دلش گرفته بود به بابایی ÷یشنهاد داد که ما هم بریم والی وقتی شرایط اب وهوایی رو سنجیدیم دیدیم که اینقدر هوا گرمه که ممکنه به شما دردونه اسیب برسه وخدایی نکرده گرما زده بشی بهمین خاطر از سفر منصرف شدیم.ولی مامانی خیلی دوست داشت بره سفر چون چند ساله نتونسته بره مسافرت. از صبح هم که بیدار شدی خیلی اذیت کردی انگار یک چیزی کم داشتی اونم هم بازی های هر روزه ت  یعنی سما وسنا وداداشی.چپ رفتی راست رفتی یا بهونه گیری کردی یا گریه بخاطر دندون دراوردنتم شکمت شل شده دیگه حالا حساب کن ...
13 تير 1391

مامان میتونه

سلام نفس مامان ببخش که چند روزه برات هیچ پستی نذاشتم اخه مامانی انشاا...حسابی تصمی گرفته خوش تیپ کنه بخاطر همین یک وبلاگ برای خودش درست کرده وبیشتر مشغول وبلاگ خودشه و با دوستاش در راه کاهش وزن تبادل اطلاعات میکنه. شما هم کماکان مشغول وروجک بازی وشیطنت هستی.کارایی هم که انجام میدی اینه: تو ماشین که میشینیم اول از همه دستت میره بسمت پخش ماشین وتا صدای سی دی در بیاد صد تا دکمه رو فشار میدی بعد که صدای سی دی در اومد شروع میکنی به رقصیدن که بنا به اهنگ که اروم یا شاد باشه تکون دادن دست وبدنت فرق میکنه.اگه اهنگ شاد باشه دستاتو بالا هم میگیری وخودتو عقب جلو میدی.الهی قربونت بشم با این رقصیدنت. هر جا مهمونی هم میریم اول ساکتی ولی بعد چند دقیق...
11 تير 1391

دندون کرسی های اوا

سلام دختر گلم دندون کرسی هات مبارک. البته ناگفته نماند یکمی نق نقو شدی واوضاع شکمت هم خوب نیست ولی وقتی میبینم داری دندون در میاری احساس میکنم کم کم دخترم داره بزرگتر میشه. این چند روز که داری دندون در میاری ونق میزنی فقط وقتی سما وسنا ودادپیشتن یکم بهتری.البته ناگفته نماند که بعد از یکم بازی با سنا جون یکجورایی میزنین به تیپ وتار هم ولی رابطه ت  با سما ودادا بیسته بیسته.                                            &nb...
6 تير 1391

بدون عنوان

سلام عزیز مامان انشاا...همیشه سالم سرزنده باشی ودر همه چیز تعادل رو حفظ کنی مخصوصا در خوردن که ادم هر چی میکشه وهر بیماری که سراغش میاد از پر خوریه مامانی هم بعد زایمان شما دختر گل یکمی رزیم غذایی شو رعایت نکرده والان مجبوره رزیم بگیره ولی شما باید یاد بگیری که از هر غذایی به اندازه نیاز بدنت بخوری. خب بگذریم از این حرفا. حدود یک هفته ای هست که چند تا کلمه یاد گرفتی.مامان،بابا،مما(سما)،دادا(یعنی داداش که به پسرخاله محمدمیگی)،اب،هاپو. قربون حرف زدنت بشم. دیروز هم خاله نسترن جون(دوست مامانی)با امیرعلی جون اومده بودن خونه مون که مامانی خیلی خوشحال شد چون دوست جونش رو مدتی بود که ندیده بود ولی شما دو تا جوجه اینقدر باهم جنگ و ج...
4 تير 1391

عید شما مبارک

سلام عزیز دلم عیدت مبارک. فردا عید مبعثه.روزی که حضرت محمد(ص)از طرف خدا جون به پیامبری میرسه. مامانی خیلی احساس خوبی داره که تو این شب عزیز پیش شما وبابایی وبابابزرگی هست.اصلا میدونی چیه؟مامانی شبای عید خیلی خوشحاله چون میدونه همه خوشحاله هستن و همه میگن ومیخندن وشادند.خدا رو شکر که با وجود تو نفس مامان عیدمون شاد تره. امشب با بابابزرگی وبابایی با پیشنهاد بابایی رفتیم کوهسنگی. هواش خیلی خوب بود.شام خوردیم ویکمی راه رفتیم ولی چون شما جیگر طلا لالا داشتی زود برگشتیم. الانم شما خوابیدی وبابایی داره مسابقه فوتبال هلند وپرتغال رو نگاه میکنه ومنم دارم برات مینویسم.بعدشم احتمالا میرم تو سایت های دیگه رو سر میزنم ت...
29 خرداد 1391

سفر برم یا نه

سلام عزیز دلم امروز میخوام با چند تا از مامانی های مهربون مشورت کنم. مشورت درباره چی؟الان میگم. عزیز مامان،مامانی مدتیه که مسافرت نتونسته بره وبا توجه به شرایط سختی که داشته(فوت مامان بزرگی و دایی جواد جون)از نظر روحی خیلی خیلی خسته شده وبابایی هم نمیتونه بخاطر مشغله کاریش مامانو ببره مسافرت ولی بابا بزرگی به مامانی وخاله جون گفته ما رو سفر میبره ولی مسآله مهم شمایی که چون سفر خارج از کشوره مامانی میترسه ببردت.میترسم خدایی نکرده تو کشور غریب مریض بشی یا هزار مورد دیگه که چون بابایی هم همراهمون نیست خیلی خیلی میترسم.حالا نمیدونم چکار کنم ؟بابایی گفته نگه میدارت ولی تا بحال یک روز هم تورو تنها نگه نداشته چه برسه به شش روز.تازه صبحها هم ب...
27 خرداد 1391

چندتا عکس از کوچولویی هات

قربون شکل ماهت بشم جیگر مامان ببخش مامانی که عکسات مال وقتیه که نی نی تر بودی انشاا...در اسرع وقت عکسای جدید تری ازت میذارم                                                                    ...
25 خرداد 1391

اوا جون مریض شده

سلام مامانی الهی دورت بگردم که اصلا حالت خوب نبود. عزیز دلم اوا جون از روز یکشنبه تب کردی منم بهت قطره دادم ولی دیدم بازم حالت خوب نیست بردمت پایین که عمو جون معاینه ت کنه تو بغل خاله جون تشنج کردی چشمات رفت نفست قطع شد ورنگت سیاه شد(زبونم لال یک لحظه مردی).عزیز دلم نمیدونی مامان چقدر بال بال میزد.امیدوارم خدا این لحظه رو نسیب هیچ کس نکنه.بلافاصله عمو جون تو رو از بغل خاله جون گرفت واروم به قفسه سینه ت زد تا نفست برگشت تو همین زمان هم خاله جون به اورزانس زنگ زد ورفتیم بیمارستان.دو روز تو بیمارستان بستری شدی.مامانی وبابایی اینقدر تو بیمارستان گریه کردن.در کل خیلی سخت گذشت ولی بازم دست همه مخصوصا بابابزرگی که ما رو ت...
18 خرداد 1391

بدون عنوان

دوباره سلام نی نی ناز من دیدی مامان قول داده بود برات نوشتن رو شروع کنه وبه قولش وفا کرد دختر ناز مامان میخواستم بهت بگم که بعضی وقتا تصمیم گیری چقدر سخته مخصوصا برای مامانی.بعضی چیزا که میخوام بخرم یا بعضی کارارو که میخوام انجام بدم خیلی دل دل میکنم .مثلا یکی از چیزایی که تصمیم گیریش سخته اینه که چند وقته میخوام یک دستگاه ورزشی تردمیل بگیرم ولی خودمم نمیدونم اگه بگیرم مرتب استفاده میکنم یا اول که ذوق وشوق دارم استفاده میکنم بعدا میشه جالباسی واقعا میدوارم تو جیگر مامان هیچ وقت تو تصمیمات دو دل نباشی چون درغیراینصورت ادم خیلی عذاب میکشه. البته مشورت گرفتن از افراد باتجربه خیلی مهمه ولی بازم در اخر خودت باید تصمیم بگیری. امیدوارم ...
18 ارديبهشت 1391

سلامی دوباره

سلام عزیز مامان واقعا واقعا منو ببخش که خیییییییییییییلی وقته هیچی برات ننوشتم ولی از این به بعد انشاا...سعی میکنم برات بیشتر بنویسم واز تموم دوستایی که تواین فرصت به وبلاگت سر زدن تشکر میکنم. دختر گلم الان که دارم برات پست میذارم شما وبابایی لالاکردین ومنم فرصت رد غنیمت دونستم تا برات بنویسم. ناز مامان شما الان حدودا 15ماهه شدی وماشاا...توخونه بدوبدو به این طرف واونطرف وکنجکاوی تو اشپز خونه مخصوصا تو کابینت ها سرلوحه همه کاراته راستی 8تا دندون موشی هم در اوردی که ماشاا...خیلی تیزن. امروز دوست مامانی بهش زنگ زده بود وچون صحبتا یکمی طولانی شد شما هم نق نقات شروع شد یا اومدی بغلم یا رفتی پایین یا هم بغلم کردی و بوسیدی اخرم گریه ک...
17 ارديبهشت 1391